کد مطلب:223495 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:247

نیرنگ اهل حسد
حضرت جواد علیه السلام می فرماید: با دعای امام رضا علیه السلام بركت آن سرزمین زیاد شد. مطلب در میان مردم شایع گردید. این قضیه، آتش كینه را، در دل افرادی كه پیرامون مأمون بودند، شعله ور ساخت. به خصوص كسانی كه انتظار داشتند مأمون آنان را ولیعهد خود نماید.

یكی از آنان به مأمون گفت: به خدا پناه می برم كه نخستین كسی باشی كه این شرافت عظیم را از خاندان



[ صفحه 34]



فرزندان عباس به خاندان فرزندان علی منتقل كنی. در این صورت، بر خود و خانواده ات جفا روا داشته ای، كه این ساحر را ولیعهد خود برگزینی كه پدران وی نیز ساحر بوده اند!! آنكه ولیعهدش نموده ای، شخصی بود گمنام، دون مرتبه، فراموش شده و از یاد رفته!! و تو با این كار، او را معروف و مشهور و بلند مرتبه ساخته ای. این مرد، با دعای باران كه فورا مستجاب شد، آوازه ای جهانگیر یافت. می ترسم كه امر خلافت را از میان فرزندان عباس به فرزندان علی منتقل كند. بلكه می ترسم كه با سحر خود (العیاذ بالله) در جهت نابودی سلطنت تو اقدام كند، و روزی علیه تو كودتا كند. آیا كسی هست كه این گونه بر خود و سلطنتش جنایت كند، مانند چنین جنایتی كه مرتكب شده ای؟ مأمون پاسخ داد: این مرد، دور از ما، مردم را به خود دعوت می كرد. [1] ما خواستیم كه او را ولیعهد خود گردانیم تا مردم را به سوی ما فراخواند، و با عنوان سلطنت و خلافت در



[ صفحه 35]



دستگاه ما شناخته شود. و كسانی كه شیفته ی او شده اند، معتقد شوند كه او در مورد آنچه ادعا می كند، صاحب هیچ چیز نیست: نه كمی و نه زیادی. و بدانند كه خلافت برای ما است نه برای او. ما ترسیدیم كه اگر او را به حال خودش رها كنیم، همه ی رشته هایی را كه محكم می سازیم، پنبه شود. و كارهایی كند كه توان رویارویی با او نداشته باشیم. اكنون با او چنین رفتار كردیم كه دیدید. و مرتكب خطاهایی شدیم كه دیدید. و به او چنان شهرت دادیم، و خود را در آستانه ی هلاكت قرار دادیم، كه دیدید. پس سستی و سهل انگاری در كارش روا نیست. اما باید اندك اندك مقام او را پایین آوریم، تا اینكه مردم گمان برند او برای امر (خلافت یا ولایت عهد) شایستگی ندارد. آنگاه در فكر راهی باشیم كه او را به طور كامل از سر راه برداریم.

آن شخص به مأمون گفت:

ای امیرالمؤمنین! به من اجازه بده تا من با او مجادله كنم، كه خود و اصحابش را محكوم سازم. و قدر و ارزش او را پایین آورم. بدان كه اگر هیبت تو در نظر من نبود، او را سر جایش می نشاندم، و كوتاهی او را، از كاری كه بدان كار، معین ساخته ای، نشان دهم. مأمون گفت:

هیچ چیز، از آنچه تو گفتی، نزد من محبوب تر نیست. آن



[ صفحه 36]



شخص گفت: پس بزرگان كشوری و لشكری و قاضیان و دانشمندان را جمع كن. و حضرت رضا علیه السلام را نیز در جایگاهی كه برای وی تعیین كرده ای جای ده، تا نقص او را در حضور آن جماعت نشان دهم. آن مرد [2] شروع به سخن نمود و گفت: مردم درباره ی شما حكایات فراوانی ذكر می كنند. و در توصیف شما مبالغه می كنند، تا آنجا كه اگر خبردار شوی، از آنان اعلام برائت می كنی. نخستین زیاده روی آنان در وصف شما، این است كه گویند:

شما برای ریزش بارانی كه معمولا در موقع خود می بارد، دعا كرده اید. آنها این مطلب را به عنوان معجزه ای برای شما تلقی كرده و گفته اند كه شما در دنیا نظیر و مانندی ندارید و حال آنكه این امیرالمؤمنین است [3] - كه خدای ملكش را مستدام بدارد- كه هیچكس در حد و اندازه ی او نیست، و به شما موقعیت ویژه داده است. آیا مأمون این حق را بر شما ندارد كه دروغگویان را كه هم بر شما و هم بر او دروغ می بندند، تكذیب كنید؟ حضرت رضا علیه السلام فرمودند:

من هرگز مردم را از سخن گفتن درباره ی نعمت هایی كه



[ صفحه 37]



خدای تعالی به من عنایت فرموده است، بازنمی دارم در حالی كه سركشی و فساد نمی خواهم. و اما اینكه درباره ی مأمون گفتی كه مرا بزرگ داشته است، بدان كه جایگاه من نسبت به او، همان منزلتی است كه یوسف صدیق در قبال پادشاه مصر پیدا كرد. و تو داستان آن دو را قطعا می دانی.

در این هنگام، آن مرد عصبانی گردید و گستاخانه گفت: ای فرزند موسی! از حد و اندازه ات تجاوز كردی. و بارانی كه خدای تعالی قرار بوده در زمان خودش فرو فرستد، به خود نسبت دادی. گویی كه آیتی همانند ابراهیم خلیل آورده ای! در آن هنگام كه سرهاهی پرندگان را به دست خویش گرفت، و اعضای آنها را كه در سر كوه ها نهاده بود فراخواند، آنها نیز پیش آمدند و به سر مربوط به خود متصل گردیدند، و به اذن خدا پرواز كردند. اگر راست می گویی، این دو [4] را زنده كن و بر من مسلط ساز، كه در این صورت، آیت و معجزه ای از طرف شما تلقی خواهد گردید. اما درباره ی باران، همچنان می گویم كه طبق معمول و در زمان خود باریده است، و تو حق نداری بارش آن را به دعای خود نسبت دهی.



[ صفحه 38]



مرد در حالی كه این سخنان را بر لب می گفت، به دو شیری كه در پرده ای بالای سر مأمون نقاشی شده بودند، اشارت كرد. حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام خشمگین گردید. و به آن دو صورت شیر بانگ زد:

«این فاجر را بگیرید، بكشید و چیزی از او باقی نگذارید».

در این وقت، دو صورت شیر نقاشی شده در پرده، از جا جهیدند و او را گرفتند و از هم دریدند. و همه ی بدن او را خوردند و خونش را هم لیسیدند، و همه ی حضار، حیران مشغول نظاره ی این منظره بودند. وقتی آن دو شیر از كار آن مرد فارغ شدند، نزد حضرت آمدند و عرضه كردند: ای ولی خدا در روی زمین! آیا اجازه می فرمایید كه با این مرد - یعنی مأمون - نیز همان كاری كنیم كه با رفیقش انجام دادیم؟ وقتی مأمون این مطلب را شنید، از شدت ترس، از حال رفت. حضرت رضا علیه السلام فرمودند: بر جای خود بایستید.

آن دو شیر نیز اطاعت كردند و بر جای ایستادند.

حضرت رضا علیه السلام فرمودند: روی صورت مأمون گلاب بپاشید، و او را به هوش آورید. او را به هوش آوردند در این لحظه، مجددا دو شیر پیش آمدند و گفتند:



[ صفحه 39]



آیا اجازه می فرمایید كه او را نیز به دوستش ملحق كنیم؟ فرمود:

خیر، زیرا خدای تعالی را تدبیری است كه خود آن را جاری خواهد ساخت. شما به همان محل اول خود بازگردید.

آن دو شیر به فرمان امام علیه السلام به محل خود بازگشتند، و به صورت دو شكل شیر در پرده، در آمدند.

مأمون گفت: سپاس خدایی را كه شر حمید بن مهران را - یعنی همان كسی را كه طعمه ی شیرها شده بود - از ما برداشت. سپس به حضرت رضا علیه السلام عرض كرد:

ای فرزند پیامبر! این مقام، از آن رسول خدا جد شما، و پس از وی، از آن شماست. اگر اذن بفرمایید، من خودم را از این مقام عزل كنم، و آن را به شما واگذارم.

حضرت فرمودند:

همان گونه كه شاهد بودی، خدای تعالی اطاعت سایر مخلوقاتش را - همانند دو شیری كه دیدی - نسبت به من واجب فرموده است. و اگر می خواستم كه جای تو باشم، به تو مهلت نمی دادم، و از تو درخواست مقام نمی كردم. و در این امر، فقط نادانان بنی آدم از



[ صفحه 40]



اطاعت من خودداری می كنند، كه خدای عزوجل، را درباره ی آنها تدبیری است. خدای تعالی به من امر فرموده كه بر تو اعتراضی نداشته باشم. و با اینكه منزلت من در نزد او، همان است كه اندكی از آن را تو شاهد بودی، ولی این فرمان خداست كه من تحت فرمان تو باشم، همان گونه كه به یوسف علیه السلام امر شده بود كه تحت امر فرعون مصر باشد. [5] .

یكی از شؤون ولایت در جهان بینی شیعی، تصرف در امور است. اگر این تصرف در جهان هستی - به اذن خدا - صورت گیرد، ولایت در تكوین، و اگر در دین اجرا گردد، ولایت در تشریع نام دارد. این مقام - یعنی هر دو گونه ی ولایت - از آن ائمه ی هدی یعنی جانشینان منصوص پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است. این بزرگواران به اذن خدا، در عالی ترین سطح، قادر به اعمال هر دو نوع ولایت - تكوین و تشریع - می باشند.

این همان امتیازی است كه نبی مكرم اسلام در غدیرخم برای امام امیرالمؤمنین علیه السلام با این عبارت از



[ صفحه 41]



سوی خدا بیان فرمودند:

من كنت مولاه فهذا علی مولاه

(هر كه را من نسبت به وی ولایت دارم، این علی نیز دارای همان ولایت است)

ولایت تكوینی، به اعتبار قدرتی است كه پروردگار سبحان در حجت و ولی خویش قرار می دهد كه وی با اجازه ی پروردگار مهربان، در مواردی كه مصلحت دین خدا اقتضا كند، از آن قدرت موهوبی بهره می گیرد. این موارد، عمدتا عبادت است از تأیید و تقویت دین خدا، اثبات پیشوایی حجت و ولی خدا، دستگیری از درماندگان و بی پناهان در جهت استحكام بخشیدن به اعتقادات آنان و... بر اساس ولایت تشریعی، پروردگار مهربان به حجت و ولی خویش علوم الهی می آموزد. و آن بزرگوار، از این امتیاز، گاهی در بحث ها و مناظرات بهره می برد. و دشمنان دین و آئین خدا را منكوب و مغلوب می فرماید. و گاه مشكلات و معضلات دینی معتقدان را حل و فصل می كند، و در هنگام درماندگی های فكری و ذهنی به آنان یاری می رساند. ریشه ی این دو نوع ولایت در خود قرآن كریم موجود



[ صفحه 42]



است. در اینجا به مناسبت بحث پیرامون ولایت تكوینی، به ذكر آیاتی از قرآن در این زمینه می پردازیم:

1) در مورد حضرت سلیمان علیه السلام چنین می خوانیم: ما باد را در اختیار سلیمان قرار دادیم كه به آرامی به امر سلیمان حركت كند. و به هر جا كه خواهد، او را ببرد. و شیاطین را مطیع سلیمان ساختیم كه برای او ساختمان می كردند، و یا جواهرات گرانبها را در دریا برایش بیرون می آوردند. و دسته ای دیگر از شیاطین را به دست سلیمان در غل و زنجیر كردیم. [6] .

2) در مورد حضرت موسی علیه السلام در قرآن مقدس چنین آمده است:

ای موسی، در دست راست تو چیست؟ عرض كرد: این چوب دستی من است كه بر آن تكیه می دهم، و گوسفندانم را با آن می رانم (برای آنها از درختان برگ می ریزم) و كارهای دیگری هم از آن برای من برمی آید. خدای تعالی فرمود:

موسی! آن را بیفكن. موسی چوب دستی را انداخت، كه ناگهان چوب دستی به صورت ماری در آمد كه



[ صفحه 43]



می جنبید.

پروردگار فرمود: ای موسی! هراس مكن و آن را بگیر، كه ما آن را بزودی به صورت اول در خواهیم آورد. و ای موسی! دست خود را به پهلویت ببر، كه بدون هیچ گونه ناراحتی، از دستت نور می تابد، كه این آیت و نشانه ی دیگری است. [7] .

3) در مورد حضرت عیسی مسیح علیه السلام در قرآن مطالبی را می یابیم:

و خدای سبحان، حضرت عیسی علیه السلام را به عنوان پیامبری برای بنی اسرائیل می فرستد كه او به آنان بگوید: من نشانه ای از سوی پروردگارتان برای شما آورده ام. من از گل برای شما به شكل پرنده می سازم، و سپس در آن می دمم. آنگاه به اذن خدا، آن پرنده ی گلی به صورت پرنده ی جاندار واقعی در خواهد آمد. و كور مادرزاد و بیمار مبتلا به برص [8] را شفا می دهم، و مردگان را به اذن خدا زنده می كنم. و به شما خبر می دهم كه در منازل خود، چه می خورید و چه



[ صفحه 44]



ذخیره می كنید. در آنچه برای شما آوردم، نشانه ای است برای شما، اگر بخواهید ایمان بیاورید. [9] .

این آیات كه به عنوان نمونه نقل گردید، بیانگر آن است كه پروردگار سبحان، قدرت هایی را در اختیار برگزیدگان خویش می گذارد كه آنان بتوانند در مواقع و مواردی كه مصلحت الهی اقتضا كند، به اذن و اجازه ی حضرت باری تعالی، از آن قدرت ها بهره گیرند.

حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام نیز برگزیده ی خداست. و امامی است كه حضرت حق - جل و علا - جهت ارشاد و راهنمایی بندگان خویش انتخاب فرموده است. آن بزرگوار نیز گهگاه بنا بر مصلحت الهی، از این قدرت موهوبی پروردگار بهره می گیرد، كه در كتابها موارد فراوانی از این دست خوارق عادات نقل گردیده است.


[1] تاريخ نشان مي دهد كه سيره ي اهل بيت عليهم السلام، مخفي كاري در قيام عليه حكومت هاي زمان نبوده است. آن بزرگواران، اگر قصد خروج عليه حكومت هاي ظالم و غاصب داشتند، علنا به مردم اعلام مي كردند و اگر چنين قصدي نداشتند، در پنهان نيز اقدامي نداشتند. امام رضا عليه السلام چنين قصدي در برابر بني عباس نداشت. اما، «كافر همه را به كيش خود پندارد.» مأمون كه اهل نيرنگ هاي ناجوانمردانه ي مخفيانه عليه برادر و ديگر بستگان خود - فقط به نيت رسيدن به قدرت - بود، چنين نسبت هايي زشت به امام معصوم و حجت خدا عليه السلام مي داد. چنانكه در ادامه ي روايت مي خوانيد، مأمون نيرنگ هايي در برابر امام عليه السلام به كار برد، كه خداوند، آن نيرنگ ها را به خودش بازگردانيد. و مكروا و مكرالله و الله خيرالماكرين.

[2] آن مرد، حميد بن مهران است، چنانكه از آخر حديث برمي آيد.

[3] مراد از اميرالمؤمنين در اينجا مأمون است كه گوينده، لقب را در مقام تملق، نابجا به او نسبت داده است.

[4] اين دو، يعني دو شير كشيده شده در پرده.

[5] بحارالانوار، ج 49 ص 185 -180 به نقل از كتاب عيون اخبار الرضا عليه السلام ج 2 ص 167 -172.

[6] سوره ي ص، آيه ي 38 -36.

[7] سوره ي طه، آيه ي 22 -17.

[8] برص، يك بيماري پوستي تقريبا غيرقابل انكار درمان است كه در فارسي به آن «پيسي» گويند.

[9] سوره ي آل عمران، آيه ي 49.